تا حالا این موضوع و نشنیده بودم. وقتی برام تعریف کردن به قدری متاثر شدم که نتونستم اینجا حرفی ازش نزنم.
دخترعمه هام تو مقطع راهنمایی درس می خونن. جایی که شاید معلوم شه بچه ها به کدوم سمت گرایش دارن. جایی که خیلیهاشون بسیار نادانن اما فکر می کنن بزرگ و دانا شدن. وقتی گفتن بچه هاشون تو مدرسه مواد مخدر استفاده می کنن چشمام گرد شد. گفتن دو سه تا جنین تو دستشوییهاش پیدا شده صدای حیرتم دراومد و دوباره گفتن گاهی کاملا برهنه می شن و با موبایل از هم فیلم می گیرن. نمی تونم بگم که چقدر متاثر شدم.
بچه های بی گناه و معصومی رو که خداوند به پدر و مادرا داده چطور بار اومدن که بدتر از حیوانات بنده نفسشون شدن و کارهایی انجام می دن که اصلا به فکر بزرگترهاشونم نمی رسه. تفاوت سنیمون ده دوازده سال بیشتر نیست اما این همه تفاوت رفتاری آدم و به یک بهت حیرت انگیز فرو می بره. یک ناباوری گنگ.
قدیمها مکتب خونه ها دانشمند تربیت می کرد، مدارس قدیم انسان و مدارس جدید شاید گرگ. گرگهایی گرسنه و سرکش. درنده و روباه صفت. مکار و نادان.
سردر نمی آورم. نسل آینده چه خواهد شد؟ دلم برای صفای کودکی و شرم بلوغ تنگ شده. نکند اینها هم به افسانه ها بپیوندند.
تاسف باره. ادم بچه شو میفرسته مدرسه تا بیاد ممکنه یه دوره کامل از همه چی دیده باشه!
بله. اینکه می گن بد زمانه ای شده واقعا همینطوره.
به جز تاسف چی کار میشه کرد؟
سلام
در بدو امر ممنون که سر زدین
واقعیتش هنوز نتونستم مطالبتون رو بخونم
عمری بود سر می زنم دوباره
سلام.
با مطالب زیبایی که در هر پست می نویسید قطعا مشتری ثابت وبلاگتان خواهم شد.
انشالله.
ممنون شما لطف دارین
درضمن شما هم جالب مینویسین
متشکرم و ممنون از اینکه سر زدین.
وبلاگ جالبی دارید و قلمی بی پروا! خیلی موضوع... نمی تونم بگم جالب چون اصلا جالب نیست! نمیتونم بگم خوب چون هیچ خوبی نداره! شاید موضوع عجیب درست تر باشه.
البته فکر میکنم بیشتر از مدرسه ها خود خونواده ها مقصر باشن. قدیم ترها خونواده ها تمام دوستان فرزندشونو میشناختن. الان بهشون موبایل میدن، اینترنت میدن، کامپیوتر شخصی میدن، بدون اینکه نحوه استفاده اینهارو بهشون یاد بدن. وقتی اینترت باشه، کنجکاوی بچه ها اونهارو به سمت سایتهای غیر اخلاقی میکشه و ممکنه برای همیشه تو اون وادی نگهشون داره. اینجا دلیلش به نظر من کوتاهی خانواده اس! مدرسه فقط یه محیط جداس که دور از دید خونواده بتونن اون کارهارو کنن...
راستی مطلب قبلی جالب بود. من هم دوست دارم وبلاگ داشته باشم ولی همتشو ندارم! بیشتر وبلاگهارو میخونم. امیدوارم با همین نوشته های خاصتون باعث بشید جزء مشتری های اینجا هم بشم...
از تعریفتون ممنونم و با نظرتون موافقم چون اولین شکل گیری شخصیت بچه ها تو خانوادس که متاسفانه واقعا کوتاهی می کنن.
امیدوارم نوشته هام به دلتون بشینه و به قول خودتون مشتری ثابت اینجا باشید.
از اینکه اومدین خیلی ممنونم.
اینکه نسل آینده چی قراره بشه خدا میدونه... گاهی اوقات منم خیلی برا این چیزها افسوس میخورم!! همین دو تا پست آخرت بدجوری به دلم نشست! میگن دیگه٬ دل به دل راه داره! الکی که نمیگن! منم در اولین فرصت لینکت میکنم عزیزم. راستی منو اشتباه لینک کردی اسممو!! :دی اگه میشه به اسمه آقای زیپ و خانوم زیگزاگ لینکم کن. مرسی :*
بیچاره بچه هامون دلم براشون می سوزه.
لطف می کنی ممنون می شم.
حتما اصلاحش می کنم. متشکر از تذکرت
راستی خانومی یادم رف بگم که کلاس نقاشیه من این دور و برا نیس! نزدیکای تجریشه٬ به خودمم خیلی دوره اما چون استادشو خیلی دوس دارم میرم اونجا.
ممنونم از اینکه گفتی.
انشالله موفق باشی.
واقعن تلخ بود.
امیدوارم آینده بهتر از این باشه...
خدا کند
وااااییییی واقعا باور این مسایل هست اما متاسفانه وجود دارند
ممنون از اینکه به من سر زدید . قلم صریح و روانی هم دارید قلمو خانم
لینکتون کردم.
متشکر از حضورتون و اینکه با حوصله تمام مطالب و خوندین و برای تمامش نظر گذاشتین. از لینک هم متشکرم