فکر می کنیم

تمام روز داریم فکر می کنیم. گاهی تمام فکرمون متوجه کاریست که داریم انجام می دیم. به خود کار یا عاقبتش یا رفتار و عکس العمل اطرافیان. گاهی به دغدغه های روزمره می اندیشیم. فکر می کنیم و قلم می زنیم. فکر می کنیم و دکمه های کیبورد و یکی پس از دیگری فشار می دیم. فکر می کنیم و راه می ریم و گاهی اونقدر غرق در افکارمون هستیم که از روی عادت به طرف خونه می ریم و کلید و می چرخونیم و داخل می شیم و معلوم نیست اونقدر غرق شدیم که سلام همخونمون و بشنویم یا نه.

 

ما آدمها در همه حال داریم فکر می کنیم. حتی سر نماز، قبل از خواب، در تاکسی و در همه حال فقط نمی دونم چرا با این همه فکر قبل از حرف زدن هیچ فکر نمی کنیم و نمی فهمیم که این حرف چه اثر بدی رو طرفمون می ذاره. گاه دلش و می شکنه و گاه ارزش خودمون و از عرش به زیر فرش میاره.

 

گاهی راجع به موفقیت کارامون اونقدر اغراق آمیز فکر می کنیم که دیگه از فکر گذشته خیالاتی و رویایی می شیم و گاهی اونقدر عاقبت کاری و که انجام دادیم بد تعبیر می کنیم که هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده زار می زنیم و می خواهیم از همه فرار کنیم.

 

افکارمون مغشوش و به هم ریخته است و اغلب بی نتیجه رها می شه بدون اینکه خودمون بفهمیم کِی یه موضوع دیگه رو برای فکر کردن به جای موضوع قبل انتخاب کردیم و این کار همینطور زنجیروار ادامه داره و ما مدام از این شاخه به اون شاخه می پریم.

 

شاید این همه درگیری و گاه بی هدفی و یا بی انگیزگی و از ظاهر آدمها هم بشه فهمید. مخصوصا نسل جوون که خیلیهاشون موهایی آشفته دارن و پوششی که قبلا می گفتن شنبه یکشنبه و الان میگن مد روز. شکی نیست که ما ظاهرمونم بر اساس تفکراتمون درست می کنیم.

 

از این همه فکر چند درصدش درست حسابی و به درد بخوره؟ چند درصدش به مرحله عمل می رسه و چند درصدش احمقانه و زود گذر و بی فایدست؟

 

پ. ن بی ربط: رفتیم سینما فیلم کنعان. از بازی خوب ترانه خیلی لذت بردم. گلشیفته فراهانی و باران کوثری و ترانه علیدوستی هر سه تقریبا همسن و سال و هر سه فوق العاده اند و من واقعا بازی تک تکشون و دوست دارم. تو این فیلم همه بازیگرا خوب بودن به جز افسانه بایگان که همیشه بازیش مصنوعی و یک شکله البته از نظر من. قدرت بازیگرا بسیار زیادتر از قوت فیلمنامه بود. ظاهرا فکر فیلمنامه نویسها هم مثل افکار خیلی از آدما پر مشغله و گاه بی محتوا و گاه بدون نتیجست؟  

    

نظرات 4 + ارسال نظر
بید مجنون سه‌شنبه 5 آذر 1387 ساعت 10:23 ق.ظ http://zamis.blogfa.com

بازی هر سه تایی که گفتی من هم واقعا دوست دارم . از بایگانم بدم می آد خصوصا بعد از این فیلم ماه رمضون(اون ایکون سبز رنگ مسنجر رو تصور کنین!!!)
منم دلم سینما می خواااااااد می خواستم برم دعوت رو ببینم کسی پایه نبود

سینما تفریح خوبی مخصوصا برای روزهای سرد زمستانیست.
پایه اش را بساز و برو ؛)

تمیم پنج‌شنبه 7 آذر 1387 ساعت 07:06 ب.ظ

سلام...
به نکات درخوری اشاره کرده اید.
آدم همیشه در حال تفکره.
انگار تفکر هم مانند نفس کشیدن لازمه‌ی روحمونه.

راست می گید واقعا مثل نفس کشیدن خواه ناخواه باهامونه

خانوم زیگزاگ جمعه 8 آذر 1387 ساعت 09:14 ب.ظ http://Daily.30n.ir

وای چه پست قشنگی بود... باز دوباره آدم رو مدتها میبرد تو فکر! واقعن چه قدر خوب میشد مایی که اینقد اهل تفکر هستیم قبل از به زبون اوردنه یه سری حرفا هم فقط یه کمی فکر می کردیم...

یه ضرب المثل فرانسوی می گه قبل از حرف زدم هفت بار زبانت و در دهان بچرخان.
خودمونم از این قبیل ضرب المثلا زیاد داریم اما کو گوش شنوا

[ بدون نام ] شنبه 9 آذر 1387 ساعت 08:31 ق.ظ

منم فیلم رو دیدم. ترانه فوق العاده بود.
تو این مملکت تنها کاری که میشه کرد همون فکر کردنه از عمل خبری نیست. دقیقا مثل روسای کشور!

اونا فقط در اتاق فکر؛ فکر می کنن. اونا اتاق فکر دارن اما اتاق عمل که ندارن. چه توقعی داریا!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد